English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (282 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Other Matches
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
for a week U برای یک هفته
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
There is a train to London at 8. یک قطار برای شهر اختر در ساعت 8 هست؟
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
immediate U پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
times U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
timed U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clocks U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
cpu U ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
crystals U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal U قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
asynchronous U ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
cycled U عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle U عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles U عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
weeks U هفته
week U هفته
per week U هر هفته
weeklies U هفته به هفته
a week U یک هفته
weekly U هفته به هفته
week end U اخر هفته
this d. a week U یک هفته از امروز
passion week U هفته مصیبت
hebdomad U هفت هفته
A whole week U یک هفته تمام
next week U هفته گذشته
last week U هفته گذشته
running days U ایام هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
inside of a week U در یک هفته کمتر
weekdays U روز هفته
weekday U روز هفته
to morrow week U از فردا یک هفته
fair market U هفته بازار
eight day U هفته کوک
f.service U نمازمعمولی هفته
triweekly U هر سه هفته یکبار
midweek U میان هفته
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
Weekend U تعطیلات آخر هفته
nrxt monday U دوشنبه این هفته
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
feria U یکی از ایام هفته
week day U روز معمولی هفته
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria U کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeships U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day U روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly U دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
clocks U ساعت
clocks U ساعت ها
time-piece U ساعت
watch U ساعت
watched U ساعت
passionflower U گل ساعت
timepiece U ساعت
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
clock U ساعت
watches U ساعت
watching U ساعت
oclock U ساعت
passion flower U گل ساعت
clock U ساعت
zero hour U ساعت س
clock generator U ساعت زا
clk U ساعت
hour ly U ساعت به ساعت
horologium U ساعت
horologii U ساعت
horologe U ساعت
self-esteem U ساعت
h hour U ساعت س
ticker U ساعت
timepiece U ساعت
hour U ساعت
timepieces U ساعت
hourly U ساعت به ساعت
timŠepiece U ساعت
by my watch U ساعت من
in hour's time U دو ساعت
hours U ساعت
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
maypop U گل ساعت
watch test U ازمون ساعت
Face of the watch . U صفحه ساعت
tower clock U برج ساعت
rush-hour U ساعت پرمشغله
time clock U گاه ساعت
kilowatt hours U کیلووات در ساعت
8 oclock sharp . On the stroke of 8. U سر ساعت هشت
passion fruit U میوهی گل ساعت
watch key U کلید ساعت
real time clock U ساعت بلادرنگ
watch glss U شیشه ساعت
watch glass U شیشه ساعت
watch case U قاب ساعت
watchcase U جعبه ساعت
rush-hour U ساعت شلوغی
kilowatt hour U کیلووات در ساعت
w.h. U وات ساعت
watt hour U وات ساعت
universal time U ساعت جهانی
sext U عبادت ساعت 21
We will come at 8. ما ساعت 8 میاییم.
sext U نماز ساعت شش
shipper U اهرم ساعت
wristlet U بند ساعت
shooting ckock U ساعت مسابقه
zulu time U ساعت گرینویچ
shot clock U ساعت مسابقه
solar time U ساعت شمسی
biological clock U ساعت زیستی
clock U ساعت ورزشگاه
daylight saving time U ساعت تابستانی
sun dial U ساعت افتابی
pph U تعدادصفحه در ساعت
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
watchcase U قاب ساعت
the watch is warranted U خوبی ساعت
hrs U مخفف ساعت
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
system time U ساعت سیستم
hr U مخفف ساعت
clocks U ساعت ورزشگاه
quarter hour U ربع ساعت
solarium U ساعت افتابی
hourglasses U ساعت ریگی
hourglasses U ساعت شنی
in the space of an hour U بفاصله یک ساعت
half hour U نیم ساعت
sandglass U ساعت ریگی
hour glass U ساعت ریگی
horology U ساعت سازی
clockhand U عقربه [ساعت ...]
horary U ساعت بساعت
digital clock U ساعت رقمی
hourglass U ساعت شنی
civil time U ساعت معمولی
internal clock U ساعت داخلی
sundial U ساعت افتابی
sundials U ساعت افتابی
civil time U ساعت محلی
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com